چیزی توی گلویم گیر كرده چیزی مثل یك كوه. اما بی حرف كنارش مینشینم دستش را میگیرم و بلندش می كنم به چشمانش زل زده ام و رد دردی عظیم را می بینم، دردی كه به اندازه ی تمام دنیا در چهره اش نشسته.